دلنوشته های ادبی . شعرومتن برگزیده

نگاهم کن ببین به یادت شعر بارانم

در دشت جان تو با عشقت گلستانم

خدا داند که جانم چقدر از عشق لبریز است

هوایت مثل طوفانی درو کرده وجودم را

شدم عریان وتن کردم تمامت را به چشمانم

قلم ،جوهر حلالت باشد امشب رو سفیدم کن

بیا با من که از حالا پا می شود تازه دیوانم....!

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 31 فروردين 1394برچسب:غزل, :: 22:2 :: توسط : غزل

ناخدای احساس من 

زاده ی رویایی توام

آفتابی که به خانه دل من می تابی

حل شده ام در تو

و 

چکه می کند لحظه هایمبدون تو 

با هم به بهاری دیگر رسیدیم و چه زیباست

هر چند دستانم از دستان تو خالی ست

اما پرواز دلم به سوی توست

بین این همه احساس و کلمه گم شده ام

که 

چه بگویم ....

تا این همه فاصله کوتاه شود

از تو به تو نزدیکترم

تو ناخدای احساس منی

من خدای احساس توام

تقدیم به راحت روحم ...

آرامم...

عشقم...

نوروز 94 مبارک

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 29 اسفند 1393برچسب:غزل, :: 22:0 :: توسط : غزل

برای درک آغوشم 

شروع کن

یک قدم با تو 

تمام گامهای باقیمانده اش

با من....

من با تو عاشقی می کنم و با خیالت زندگی

جغرافیای کلامم را می شناسی و میدانی که

وقت های که شبیه کوه یخی بشوی

من آفتابی می شوم و آبت میکنم آرام...آرام

چکه چکه هایت را که لیز می خورند و می آیند پایین

با انگشتانم می لغزانم لای موهایت ....

میدانم وقت های که سکوت می کنی یعنی

حرف هایت جایی گیر کرده اند  دست دراز میکنم

 آن کلمه های بازیگوش رادر دهانت می گذارم 

نا گفته های تو را می فهمم عشق همیشگی من

 

"من کمی بیشتر از عشق تو را می فهمم"

 

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 24 اسفند 1393برچسب:غزل, :: 18:32 :: توسط : غزل

عشق خوبم 

آرام جانم روز تولدت مبارک 

تو خلق شده ای برای من تا

زیباترین لحظه هایم را با تو سپری کنم

و تو زیباترین عشق را بسازی 

تمام بوسه های عاشقانه ام هدیه به تو که

صدایت در وجودم طنین انداز عشق است

دوستت دارم عشقم


ارسال شده در تاریخ : شنبه 11 بهمن 1393برچسب:غزل, :: 8:27 :: توسط : غزل

آن یار سفر کرده که صد قافله دل همره

اوست

هر کجا هست خدایا بسلامت دارش

عشقم دوست دارم و مثل همیشه دلتنگم

گفته بودم که حتی وقتی کنارم هستی باز دلتنگتم

 واژه های دلم دست نخورده مانده تا برگردی 

و دلم بستر عشق تو ست و

چشمانم آمدنت را به تماشا می نشیند

احساسم را در نسیم سحرگاهی رها می کنم تا 

 سرسبزی عشمان

سبزی شمال در قلب توست

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 3 شهريور 1393برچسب:غزل, :: 9:0 :: توسط : غزل

آرام جانم 

دلتنگی برای توهمراه همیشگی من ست

ودوست داشتنت گنجینه و ثروت قلبم است

 عاشقانه میخواهمت برای همه روزگارم

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 مرداد 1393برچسب:غزل, :: 11:23 :: توسط : غزل

آرامم این شعراز کاظم بهمنی که من دوست دارم تقدیم شما:

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را 

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد 

غزل و عاطفه و روح هنر مندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند

هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است که بیند دیگر 

هرکه تعریف کند خواب خوشایند را

مادرم بعد تو هم حال مرا می پرسد

مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرد به تو

به تو اصرار نکرد فرآیند ش را

قلب من موقع اهداء به تو ایراد نداشت

مشکل از توست که پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که بزودی شاید

بفرستند رفيقان به تو این بند ش را

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر 

لای موهای تو گم کرد خداوندش را


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:غزل , شعر بهمنی, :: 23:8 :: توسط : غزل

عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار 

گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت

عشق خوبم توکه سنگ صبور من شدی البته عشقی بزرگ که سنگ صبور ی بخشی از این عاشقانه بودن ست 

خوشحالم که تو شنوای دردهایم هستی 

ولی این را بدان که باتو که هستم گذشته هیچ معنایی ندارد هرچه هست حال و آینده با تو بودن است

آدمی در گذر زمان به آگاهی میرسد بقول سهراب سپهری به آگاهی خاک میرسد و چه زیباست که من وتو به آگاهی عشق رسیدیم و میخواهیم معنای عشق باشیم

بر عمر گذشته ام که بی تو گذشت و چه سخت و تلخ گذشت افسوس میخورم 

ولی خوشحالم که خداوند تو را به من داد تا با دستان تو خوشبختی را لمس کنم 

عشق ابدی من به چشمان تو محتاجم برای تعبیر رویای عاشق شدن 

به خنده های تو محتاجم برای دلخوش بودن

و به عشق تو محتاجم برای خاص بودن

برای نفس کشیدن

برای زن بودن 

به عشق تو محتاجم برای عاشق بودن

به عشق تو محتاج و مشتاقم برای یک جور خاص دوست داشتن

آن چنان در قلبم و روحم حک شده ای که همیشه عاشقتم و با مردنم هم پاک نميشه

و من 

خوشحالم که در مابقی عمرم روزهاییست که با لبخند تو بیدار میشوم

عاشقانه می ستایم

و هیچگاه نگذار دلتنگی ها مرا ا ز پا در آورد

تو که هستی همه چیز خوب است و زندگی زیباست

دلتنگی هایم را با چشمانت اجابت کن

نگذار بهانه ی عطر تنت مرا کلافه کند

آرامم میدانی که دلم را قربانی اوج احساس تو کردم

و مجنون تر از هزار مجنون گشته ام

چقدر دوست دارم لحظاتی را که دلتنگ آغوشتم

دلتنگ آن چشمها 

آن نگاه

وآن گرمای آغوشت که آخر دیوانگی من است 

وآن لمس دستان تو ....

هر لحظه دوری از تو برایم یک دنیا دلتنگی است

چقدر صبور است دل من

که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دورم

همه عمر بر تو عاشقم***

در جایی خواندم که عشق بصورت تمام و کمال از درون نشات میگیرد از روح و روان نه از جسم و برون. و زمانی اتفاق می افتد که روحتان روح شخص دیگری را لمس کند"

من لمس روح را بین خودمان به وضوح می بینم و همین لمس روح شیداییم را بیشتر میکند 

میخواهم تو را آنگونه از عشق ناب سیراب سازم تا در سرزمین عشق فرمانروایی کنی 

و من بیشتر از تو هیچ نمی خواهم

تو برایم تمام عشق باش 

عشق ابدی من***********************************************

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:غزل, :: 20:13 :: توسط : غزل

در این سکوت شبانه یاد تو در دلم غوغا میکند

و آرامشی میخواهم از جنس تو 

چه سخت میخواهم تورا آرامم

لمس دستانم تورا میطلبد بوی تن تو در مشام جانم شرنگ مستی می ریزد

و من 

منتظرم تا در آغوشت کشیده شوم بوی تلخ تن تو دیوانه ام میکند 

وچه زیباست پر پر زدن من زیر نگاه عاشقانه ی تو

 یغما گرجانم هستی آنگاه که سرت در مقام عاشق پایین می افتد تا مستی بوسه را در کامم بریزی و مرا وامدار احساست کنی

آغوش تو امن ترین جا برای عشق من است و نبض احساس من بنام تو میزند

آنگاه که غرور مردانه ی خود را در آستانه عشق بر زمین می افکنی

وتمام عشق میشوی و من تمام خواستن .

عشق مردانه ات مرا چون مسیح مصلوب میسازد

و این مصلوب شدن زیباست

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 20 مرداد 1393برچسب:غزل, :: 1:18 :: توسط : غزل

عشقم آرام جانم برای دیدنت لحظه شماری میکنم

و با یاد تو دارم شعر میخونم میدانی  که باشعر خستگی را از روحم

  میگیرم

 عزیز راه دورم***

.....

جان به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار

 گر چه هوشیاران ندادند اختیار خود به کس

...

میان موی و میان تو نکته باریک ست

در آن میان سخن از لب رها نشاید کرد

.......

دنیا و آخرت به یک نگاه فروختیم 

سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی

......

زآن روی نظیر تو نجوییم ، کز اول

نقاش چو زد نقش تو ، بشکست قلم را

.......

چه راه میزند این مطرب مقام شناس؟

که شیخ گوشه نشین هم ,به سیم آخر زد

.......

 تا میتوان گرفتن ، ای دلبرم به گردن

در دست و پا مریز خون حلال مارا

.....

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 30 خرداد 1393برچسب:غزل , :: 21:28 :: توسط : غزل

عاشق بودن

تجربه تمامی احساسات بیرون از عشق

و از نو بازگشت به عشق است

عاشق بودن تحمل درد و رنج و توانایی غلبه و از یاد بردن رنج و درد است 

عاشق بودن 

همان است که بدانی دیگری کامل نیست

بتوانی بخش های نازیبا را ببینی ولی بر بخش های که دوست داری تاکید کنی و شادمانه هردو را بپذیری

عاشق بودن بنای ستون های استوار بر بنای احساسات است 

و توانمند بودن پذیرش ایده ها و واقعیت های نو است

عاشق بودن بخشیدن تا سر حد فقر است

و والاترین هدیه بین دوستان اعتماد ودرک متقابل

این دو ارمغان عشق اند

عشق ایثاری بیش از تمامی خود است

عاشق بودن تنها در طلب لبخندی کوچک 

عاشق بودن دیدن نه تنها با چشم بلکه با دل است

پرورش بینشی در ژرفای احساس 

داشتن درکی نیکو از پیوند میان دو انسان است

عاشق بودن فدا کردن خود به تمامی است

آماده تا بگویی

دوستت دارم بسیار بسیار

ندای تمام وجودم نه اینکه هردم به رنگی در آیی و هروز نوایی دگر ساز کنی تا پذیرفته شوی

بلکه چنان تغییر کنی تا نور خوبیهایت ظلمت کمبودهایی را بپوشاند


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 12 خرداد 1393برچسب:غزل, :: 22:2 :: توسط : غزل

 

تو آنی که به تو اندیشیده ام 

از گذشته های دور تا امروز و هروز

از رویای کودکی 

از جنس لطیف زنانه

کسی که دوستش دارم 

کسی که مهمترین است در تمام بودنم

و تو خواستنی تر از آنی که تنها بمانی ....

من همین حوالی هستم نزدیک دل تو

ای تمام بودنی من ....


ارسال شده در تاریخ : شنبه 10 خرداد 1393برچسب:غزل, :: 23:7 :: توسط : غزل

 

تو آنی که به تو اندیشیده ام 

از گذشته های دور تا امروز و هروز

از رویای کودکی 

از جنس لطیف زنانه

کسی که دوستش دارم 

کسی که مهمترین است در تمام بودنم

و تو خواستنی تر از آنی که تنها بمانی ....

من همین حوالی هستم نزدیک دل تو

ای تمام بودنی من ....


ارسال شده در تاریخ : شنبه 10 خرداد 1393برچسب:غزل, :: 23:7 :: توسط : غزل

سلام ارامم امروز روز شلوغی داشتم اما

الان که دارم این متن می نویسم مهمان خواجه شیراز م

و با ابیات زیبایش حلاوت ی به جانم می ریزد که نگو....

شب تنهاییم در قصد جان بود     خیالش لطفای بیکران کرد

بوی شوق را در جام جانم می ریزد

وتویی که میر خوبانم شده ای

و در حوالی روزها و شبهایم پرسه میزنی

 مونس عاشقانه های من

 تویی که با تو می نویسم مشق عاشقی ام را

 و تویی که در آغوش عشقی

ومن مست عشق....

صبا گر چاره ای داری وقت وقتست     که درد اشتیاقم قصد جان کرد

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:غزل, :: 22:36 :: توسط : غزل

عشقم شعر برات گذاشتم خوندنش خالی از لطف نیست

میدونم هرچیزی که خوشایند منه خوشایند تو هم هست درسته عشقم%!!!!

 

امشب برای دردسرهایم سروسامان بیاور

دل تنگی ام را بقچه کن داد از نی چوپان بیاور

شادم کن و بنشین کنارم قند وچای و صحبت. ...

بعد با رفتن ات یک پشته مه از سمت لاهیجان بیاور

سبزینه پوشم از غزل های که از چشم تو جاريست

من دشتهاي با تو آبادم، کمی ایمان بیاور

در هر نگاهت آذرخشی از تب و آزرم پیداست

بر لوت لبها یم هجوم بوسه ی باران بیاور

این شعر شاید آخرین برگ است از یک فصل بی تو

با من بمان آرامشی را از پس طوفان بیاور

تو حکمران قطعی قصر کلام وقصه هایی

قیصر شو ونام آوری از این دوران بیاور

تا هر کجا می خواهی از من دورباشی، دورباش و...

نزدیک تر از من کجا داری بگو برهان بیاور

در فصل زرد چتر مشکی ها بیاو مرهم ات را

بر غربت پس کوچه های زخمی تهران بیاور

------------ شاعر نسیم پریشان

زن هم عاشقش خوبه عشقم

دوست دارم خیییییلییییی زیاد بوس..

 

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:غزل, :: 21:18 :: توسط : غزل

آرام جان بیقرار

به وقت دلتنگی زنگ صدایت طراوت میبخشد روحم را

جه کرده ای که زن آرام وحشی من اهلی تو شده است ...

این سان  آرام وحشی را به یغما برده ای که

روح سرکشی را در جام مستانه ای به

شکر خند تو در بند کرده

و تنها اهلی تو ست....

اینک من مانده ام و دل تنگی های تو و

من مانده ام با قلبی که برای تو سراسیمه میشود

بی دست وبی پا می شود 

نمی شود که تو باشی و من عاشق نباشم 

میدانی آرامم من با تو بی حواس ترین آدم روی زمین هستم

بی خود نبود که عاشقت شدم

از بس حواس جمع تو مراقب حواس پرت ی های من بود

باتو میخواهم بی حواس ترین آدم باشم میدانی چرا؟....

آخر همه حواسم به تو میرود پرت پرت می شوم

تمامی تو ؛ شیداییت مرا شیداترین میکند

لبخند تو در سطر سطر نوشتارم پیداست

کاش کنارت بودم

تادستانم را به دور تو  حلقه میکردم وحصاری می کشیدم تا به ابدیت

آرام دل بی قرارم نوشتن برای تو هم مرا مست می کند


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:غزل, :: 20:34 :: توسط : غزل

عاشقم بر آرام بیقرار

روحت را با نوشته ی من کوک کن و 

مرا با مستی چشمانت...

باشادی جانت

عاشق که باشی همه چیز خوبه 

جواب ها خوبه 

به قول شاعر عاشق که باشی میتوانی

چشم هایت را ببندی وپرندگان جای تو حرف بزنند

مثل خود من که نوشته هام با تو حرف میزنند 

ای که همه نفس با تو عاشقم نگران نباش

باقلب تو می تپم.....دوست میدارمت


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:غزل, :: 23:18 :: توسط : غزل

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یادگاری که در این گنبد دوار بماند


ارسال شده در تاریخ : شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:غزل, :: 23:43 :: توسط : غزل

درتو صفاتی غیر قابل پیش بینی وجود دارد

مردی جدید برای هرروز

ومن باتو هرروز عشق جدیدی دارم 

همه چیز اسم توشده است 

صدای تو شده است

حتی هنگامی که میخواهم

از تو

به بیابانهای خواب فرار کنم

پیش می آید که ساعدهایم نزدیک گوشهایم قرار می گیرد

وتیک تاک ساعتم اسم تورا ثانیه به ثانیه تکرار میکند

 در عشق نیفتادم 

به سوی او با گامهای ثابت رفتم 

با چشمانی باز تا دوردست

من درعشق ایستاده ام 

نه افتاده درعشق

تورا می خواهم با تمام هوش و حواسم

این من هستم که از وجود دربسته ی تو عبور می کنم

با تمام هوش یا دیوانگی ام

و از قبل میدانم 

در کدام کهکشان آتش برافکنم

*******************

شعری از غاده السمان که بیانگر احساس من برای توست

                           ای جان شوریده ی من*.....چشمانت.... سرنوشت من است


ارسال شده در تاریخ : جمعه 9 اسفند 1392برچسب:شعر , غاده السمان ,غزل, :: 20:51 :: توسط : غزل

      فرصت دوباره آفتاب را عاشقم

    

    میدارمت ....

            میدانمت....

           فکر نیلوفر آبی را طی میکنم

            راز گل سرخ در لبان تو

       میدانم آواز اقاقی ها را بر تارک درخت

    و می فهمم گل بابونه را در دست دخترک ایل 

   و شعله ورم داغ هجر شقایق دشت را....

من  چیدن میوه دانایی را به رویای نسترن بلد شدم

وستایشگر نماز بنفشه ی عابدم

می فهمم طعم غلیظ عشق را 

   فاخته نیمه شب را دیوانه ام 

 شهد انگور شهریوری لبانت را 

دانه دانه می شمارمت از لمس لب و

تحسین سرانگشتانم و این تب تمام

انار کوهی جنگل جانم عیش مهنای روحت

***************************

دوست دارم بکر وحشی....

      همه اینهارا میدونم فقط و فقط ریاضی ضعیفم..... زاویه 90درجه را بلد نشدم....

    

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:غزل, :: 19:9 :: توسط : غزل

شکر خند لبان تو دیوانه ام میکند آرام جانم تورا در شعرم خواهم سرود و خواهم ستود آن سان که هیچ زنی تا به حال نسروده است تو را در سطر سطر زندگی خواهم نوشت پادشه جانم و همیشه پاره ای حواهم بود از وجود تو ای در جان تنیده عشقت را گران بها تراز بهشت خواهم ساخت و من فرشته جاودان تو خواهم بود*


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:غزل, :: 15:25 :: توسط : غزل

عشقم در لبخند تو جا خوش میکند در تمام تنت در نوازش دستانت با چشمانی که توان گریز از آن نیست ای محبوب من روح من آرام آرام در تو ذوب میشود آن زمان که نگاه تو در جانم آرام می خلد به سوی من خم میشوی و ... چهره ام گلگون میشود و به عشق سر تعظیم فرو می آورم آنگاه که گل سرخ را در لبان تو جای می دهم لحظه ای را می گویم که چشمان رازناک تو با تقدس تندیس تو در چشمانم خیره شد و چه راحت دلم درآغوش تو نفس می کشد و باتو بودن زیباست چون عشق...*


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:غزل, :: 15:9 :: توسط : غزل

تمام زنها شاعر می شدند

اگر مردها گریستن بلد بودند

....

و

می توانستند

با رقص چشمهایشان طوفان به راه بیاندازند

 هیچ مردی شاعر نمی شد

اگر زنی...

هیچ مردی شاعر نمی شد

                  اگر زنی.....

       هیچ مردی شاعر نمی شد 

     اگر زنی درکار نبود


ارسال شده در تاریخ : شنبه 26 بهمن 1392برچسب:شعر از راد,غزل, :: 12:37 :: توسط : غزل

آرام جانم سلام 

     سلامی به رنگ دوستت دارم همیشگی من

  واژه ای که تکرارخوشایند قلب ماست

 دل تنگ مزرعه خشخاش چشمانت ام

ای چشم عیار

             برتو عاشقم*


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:غزل, :: 9:21 :: توسط : غزل

              با هم که قدم میزنیم 

                                           حسودی اش میشود آفتاب

                                           نه هیچگاه

                                                        قدم نزده است با ماه!

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:شعر ازکاظمی ,غزل, :: 21:5 :: توسط : غزل

 

                        

       کاش آن آینه ای بودم من

      که به هرصبح تورا می دیدم

      می کشیدم همه اندام تورا در آغوش

     سرو اندام تو با آن همه پیچ

                           آنهمه تاب

     آنگه ازبا غ تنت می چیدم

                  گل صد بوسه ناب


ارسال شده در تاریخ : شنبه 12 بهمن 1392برچسب:شعر حمید مصدق ,غزل, :: 19:8 :: توسط : غزل

  جان شوریده ی من

  درجنگل یاد توسرسبزترینم 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 12 بهمن 1392برچسب:غزل, :: 18:50 :: توسط : غزل

    

   هوای تورا میخواهم

               خاطرت را

             هم نفس

                     با تو همه نفس عاشقم

                                شهر عشق من

                                نفس من 

                               پشت نفس های توست

                                                           و

                                                            تو ...

                                                            بکروحشی

                                          باسیگار شهرم آلوده نکن 

                                                                         میخوامت*


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:غزل, :: 20:32 :: توسط : غزل

  از میان گلستان یادت عبور میکنم

به دشت عشق میرسم سبد دلم از گلهای نرگس ویاس

پر میشود توخودت را به من میرسانی دستانت را به دستانم

تصویرت درچشمانم بارهاوبارها تکرا رمی شود سکوت میکنم و

لبخند میزنم تو دلت قرص میشود شاد میشوی  شاد شاد

                                                              تو که شاد باشی

                                                                 من هم شادم 

                                                                            بهانه ی شادی من.*

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:غزل, :: 20:20 :: توسط : غزل

            دوست داشتنت

             در من بی انتهاست...

                          چون تو

                                     مال منی

                             چون تو

                                  سلیقه منی

                                    وچون تو عشق

                                                     منی *


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:غزل, :: 11:49 :: توسط : غزل

 سلام  آرام جان

 آمده ام به وقت همیشگی عشق

که به خانه دلم نظر اندازم حال وهوایش باتو خوش است

ای بسیار به من نزدیک

با تو به رویای آفتابگردان عاشق میرسم 

هر بوته احساسم بیتی است عاشقانه برای گلستان وجودت

تو آنی که دل می طلبد

                              آنی...*

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 5 بهمن 1392برچسب:غزل, :: 22:14 :: توسط : غزل

 

          سلام مهربان همیشگی روزهایم

           به خلوتگاه احساس من حجمت فراتر است 

          اشتیاقم را در آغوش بگیر که سرمستی تو

          چون شرابی گوارا روح دست نخورده مرا مشروب می سازد

           ویادت عجب پرده دری میکند

                                         ای ناز پرورده مطمئن بخود*


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 بهمن 1392برچسب:دل نوشته ,غزل, :: 9:29 :: توسط : غزل

    همرازم سلام

     خدا را شکر که تو را دارم واینجا را

     تا برایت بنویسم که با تمام وجودم دوست دارم

     و با نوشته هام تورا درآغوش می گیرم و سرشار از تو میشم *


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:غزل, :: 10:54 :: توسط : غزل

                                                                      

     تک دختر شهر رویای دلم

   انگار همین دیروز بود که برای اولین بار تورا به آغوش کشیدم

  تو که آمدی در پاییز من بهار را به خانه آوردم خوب مطلق عیار خوبی و

  پاکی را تعریف کرده ای وچقدر به دلم روشنی می بخشی

  گلهای همه عالم به گرد تو نمی رسند    

 یگانه دخت من همیشه بزرگ باش

  بزرگ بمان

  شه بانوی

 ایران قلبم باش

 پیشانی ات سجده گاه لبان من است

                                                                                                 

 

                                                                                                                   

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:مادرانه ,غزل, :: 10:18 :: توسط : غزل

           رفیق جانم سلام  *

               مینویسم نامه شبانه ام را  

               درسته که نامه نوشتن منسوخ شده

               ولی من این رسم دیرین را دوست دارم

              امکان دیدنت همیشه میسر نیست ولی خدا را شاکرم

              که حضورت همیشه سرسبزترازبید مجنون است

              و باز سپاس که نوشتن را بلد شدم تا اندوه فراق را تسکینی باشد 

             بر روی دل سفید کاغذ گرته عشق تورا می ریزم

               وبه کلمات لحظه سکرآوری هدیه میدهم و

             با تو بودن را با احساسی دیگر درمی یابم

             بقول سهراب از" روزی که آمدی محیط فکرم با طراوت شد"

             و باتو نگاهم طعنه میزند به سروسهی دل را به چشمان تو سپردم و

              با آغوش توست که زیبایی دشت به رخوت و مستی دل می سپارد

               زندگی باتو ترنمی دارد شیرین

     


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:غزل , , :: 10:59 :: توسط : غزل

    

       تب دار عشق توام

       نبات مصری را به آتشین لبانم برسان تا....

        هذیان گوی عشق تو نباشم


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 29 دی 1392برچسب:غزل,, :: 14:35 :: توسط : غزل

             

          مهربانم با من سخن بگو

         پس از آنکه نور چشمانم و اوای روحم شدی

         بگو برایم چگونه خواهی بود؟

         من با همه وجودم  با تمامی خودم در پیشگاه عشق تو ذوب میشوم

        و میخواهم مرا دوست بداری تا پایان روزگارم  که نه!!

         تاپایان دنیا  

        پایان هستی

       تا همیشگی عشق....*


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 29 دی 1392برچسب:غزل, :: 14:25 :: توسط : غزل

    

   صبح امروز خدایا چه مبارک بدمید      که همی از نفسش بوی عبیر آمد وعود

                

            آرزوی جانم

          بیت  بیانگرحال من 

          من روایت نویس عشق تو....

          حتما میدونی چرا؟ 

          روزی که باتو آغاز بشه

          حتی با فرسنگها فاصله

          برای من سرمستی محض..

          عیش مهناست

          بهترینم

          راحت روحم

          ای کسی که روحت سرشار از همه خواسنتی های من ست

          می خواهم تورا تا بی نهایت.......................................*


ارسال شده در تاریخ : شنبه 28 دی 1392برچسب:شعر حافظ , دل نوشته ,غزل, :: 18:25 :: توسط : غزل

 

  می آیم مهربانم

 میدانم نداشتنم رنجورت کرده و

 میدانم ترس از نبودنم ویرانگرتوست

 رفیق جانم همین شکیبایی در رفتن و آمدن هاست

 که مارا به نگاه عشق میرساند هرجا که باشم تورا و

 چشمهای مهربانت و رنج انتظار با من است

 من پرنده سرزمین عشق توام  

 پرنده هم موقع پرواز با خیال برگشت به آشیان است که لذت پر زدن وپرواز را می برد 

                                                                                      درهوای تو پرپر میزنم......*


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:دل نوشته ,غزل , :: 9:16 :: توسط : غزل

      

    از صدای باران احساس سبکی میکنم بی وزن می شوم ...

    وباران کلمات توست که روحم را خیس میکند

    و خمار مستی را در ساغر وجودم میریزد

    ای از خدا رسیده 

   ای شهسوار پر دل وبالابلند دشت شقایق

   مرد همیشه فاتح 

   من زائر میکده چشمان توام*


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 24 دی 1392برچسب:غزل , :: 17:29 :: توسط : غزل

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ خاوی دل نوشته و شعر و متن ادبی است .
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته های ادبی و آدرس hasti2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 173
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1