زمان بسیاری است که برایت چیزی ننوشته ام
نه اینکه نخواهم نشد
مجالی نیافتم گاهی مشغله های متفاوت روی حس ادمی
را چون غباری می پوشاند
و گاه نوشتن و پرداختن به خودت را میگیرد اما امروز دوباره احساس کردم که باید قلم در دستانم بلغزد و کلام دلم را بر روی کاغذ بنگاردو تو خوب میدانی که تنها شعر و شعور و حس ناب است که مرا به وادی نوشتن از عشق می کشاند.
در تنهایی با خود بودنم جایی برای جستجوی تو پیدا می کنم که بهترین کلامم را بنگارم در این فرو رفتن در خود باز من متولد میشوم تا رویشی نو را بیآغازم
مهربانم لحظه ی بغض کردنت و نم اشک تو همان گاه رسیدن عشق است و دوستت دارم ی زیباست...
زنده باش و پایدار