سلام ارامم امروز روز شلوغی داشتم اما
الان که دارم این متن می نویسم مهمان خواجه شیراز م
و با ابیات زیبایش حلاوت ی به جانم می ریزد که نگو....
شب تنهاییم در قصد جان بود خیالش لطفای بیکران کرد
بوی شوق را در جام جانم می ریزد
وتویی که میر خوبانم شده ای
و در حوالی روزها و شبهایم پرسه میزنی
مونس عاشقانه های من
تویی که با تو می نویسم مشق عاشقی ام را
و تویی که در آغوش عشقی
ومن مست عشق....
صبا گر چاره ای داری وقت وقتست که درد اشتیاقم قصد جان کرد
نظرات شما عزیزان: