عشقم آرام جانم برای دیدنت لحظه شماری میکنم
و با یاد تو دارم شعر میخونم میدانی که باشعر خستگی را از روحم
میگیرم
عزیز راه دورم***
.....
جان به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار
گر چه هوشیاران ندادند اختیار خود به کس
...
میان موی و میان تو نکته باریک ست
در آن میان سخن از لب رها نشاید کرد
.......
دنیا و آخرت به یک نگاه فروختیم
سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی
......
زآن روی نظیر تو نجوییم ، کز اول
نقاش چو زد نقش تو ، بشکست قلم را
.......
چه راه میزند این مطرب مقام شناس؟
که شیخ گوشه نشین هم ,به سیم آخر زد
.......
تا میتوان گرفتن ، ای دلبرم به گردن
در دست و پا مریز خون حلال مارا
.....
نظرات شما عزیزان: