در این محاکمه تفهیم اتهام کن
سپس به بوسه ی کار آمدی تمام ام کن
اگر چه تیغ زمانه نکرد آرام ام
تو با سیاست آبروی خویش رام ام کن
به اشتیاق تو جمعیتی است در دل من
بگیر تنگ در آغوشم و قتل عام ام کن
شهید نیستم اما تو کوچه خود را
به پاس این همه سرگشتگی بنام ام کن
شراب کهنه چرا ؟ خون تازه آورده ام
اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن