عشقم آغوش تو که باشد
خواب دیگر بهآنه ای برای خستگی نیست
بلکه تپش های قلبت شور زندگی است
من تنم را به نوازش دستان همیشه مهربانت می سپارم
تا شورشی عاشقانه بشوم در رگ های تو
ونگاه را به چشمان تو می بخشم تا مرا درگیر حادثه ای کنیکه باعشق نسبت دارد.
برای زیستن آغوش تو برایم کافی ست و چند بیت شعر دیگر چه میخواهم مگر....
آرام جانم تو نصیب من هستی برای زیستن عاشقانه ...
زنده ماندم تا تورا دوست داشته باشم سهم من از عشق تمام توست ..
.محبوبم هنگام رفتنت تا دیداری دوباره هزاران اسب وحشی در سینه ی من آزاد می شوند و دشت قلبم را بی تاب و بیقرار آمدنت می سازند
بی پروا بگویم کهنه سوار سرکشم دوستت دارم....
دوست داشتنی خالصانه ..دوست داشتنی بسیار بسیار مشکل....
...تا مرز های ناممکن ولی این دشواری را تو بر من آسان می کنی با خلوص عاشقانه ات ...با خوبی رو فزون ....با تیمار عشقت .....با فعل عاشقانه ات ....مرسی که هستی ای هم نفس