دیدار من وتو چه سرانجام قشنگی
هم صحبتی روح و روان و شب و شمعی
چشمان من آموخت از عشق تو لذت مستی را
تا قله ی عشق به سر رفتن و پرنیان هستی را
شور و تب و تاب من در پیچ و خم وحشی
تا در تن خود گیرم گل واژه شیرین گزیدن را
با اینکه لب هامان را گل بوسه بسته است
از گوش نتوان گرفت آیات شنیدن را
آن شب عاشقانه هم خانه هم بودیم
در دل ما ابدی کردند آیین عشق ورزیدن را
بیرون نتوان کرد از ما شورش شوریدن را
باید که ز سر گیری از جان دلم گیری
در قل قل خونت ، یم یم در سینه طپيدن را
در شاه بیت غزلم از قله ی جان صدا آید
تو بنشین بر من و تماشا کن مستانه ترین زن را
شعر من ارزانی وجودت بادا که امشب یادت
پیشانی قلمم را بنام تو آراست ومعجزه ی برتر عشق در چنته ماست
عشقم دیدار تو برگ زرین زندگی عاشقانه من با توست و همیشه دیدارتو روزی از روزهای خداست روزی که من و تو ما می شویم ...آن روز زیباترین روز روزان دنیاست
روزی مملو از عطر سکر آور گل یاس و بوی تلخ مسحور کننده...
روزی که من در تو و در تمام تو گم میشوم
دوست میدارمت**