نشنو از نی من حکایت میکنم
بشنو از من، من شکایت میکنم
عشقم به اندازه دل تنگی هایم به من بدهکاری
به سمت جنون میرود لحظه های که دارم و باتو توافق کرده بودم که صبور کنم نبودنت را
غافل از اینکه عشق صبر نتوانددر این مسافت بی تو
خواستن ت یک طرف نبودنت طرف دیگرمقابل اشتیاق من نشسته است
دلتنگی من پشت سر این دو حس
خونسردی و صبوری تو مقابل دلتنگی من
مگر میشود با این سپاه پریشان به آرامش رسید
تو بیا در محضر عشق داوری کن
این روزها مشق تو شده سکوت...سرشار از...
مشق من شیدایی...عاشقی...
من که حتی واژ ه صبوری را با ث نام خود می نویسم
بی استعداد ترینم در ثبور ی نبودنت
بیان و قلمم هم زبانشان تلخ شده در تلخی نبودنت...
از من چیز ی جز تو نمانده است...
از منه، من، من شکایت میکنم...
خیلی کمت دارم...
خیلی دلتنگم. .. عشق من...