کرده ام توبه به دست صنمی باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
.......
چمن و بهار خرم ، طرب و نشاط و مستی
صنم و جمال خوبش ، قدح و دراز دستی
.......
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال تست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
....
دل مارا که زمار سر زلفت تو بخست
از لب خود به شفا خانه تریاک انداز
....
بر جبین نقش کن از خون دل من خالی
تا بدانند که قربان تو کافر کیشم
....
خرابم چنان کز باده هم تسکین نمی یابم
لب گرمی شود آیاکه آبادم کند یا نه
....
جانم به لب آمده است لب پیش من آر
تا جان به بهانه در دهانت بنهم
....
دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
هزاران یوسف مصراست پیدا در گریبانش
...
عشقم دوست دارم و عاشقی با تو زیباست
نظرات شما عزیزان: